نقاشی اپیزودیک یک جنایتکار، از سال 1934 تا بعد از جنگ. روبرتو بورگو سخت، سرد، سردار، وفادار و مرگبار است. او به مارسی می آید تا دوستش زاویه ساراتوف را از زندان بیرون کند، ابتدا یک فاحشهخانه محلی و رئیس کازینو را برای کسب کسب و کار برده و با کمک خواهر خاویر، جورجیا، پول برای دفاع خاویر را جمع آوری می کند. خاویر در دادگاه از دست می دهد، بنابراین روبرتو خود را در زندان می گیرد تا با دوستش بماند. فرار بیهوده است، اما در عوض برای کار به عنوان sappers عفو می شوند. پس از جنگ، خاویر یک فلج تلخ است، اما روبرتو باقی مانده است و مالکیت یک کازینو را به خطر می اندازد. آیا او مراقبت می کند؟