دکتر "خردمند" جراح و متخصص بیماریهای قلبی به علت خستگی بیش از حد مرتکب اشتباهی در نسخه یک بیمار میشود که منجر به مرگ او میگردد. پسر بزرگ بیمار که پی به موضوع برده بر آن است تا از دکتر انتقام بگیرد. در یک جلسه رسمی رئیس بیمارستان موضوع را مورد بررسی قرار میدهد و از دکتر میخواهد تا برای مدتی دور باشد. یکی از دوستان دکتر شبانه به وی مراجعه میکند و از او میخواهد تا برای معالجه یکی از جوانین بزرگ به روستا برود. در بین راه دکتر با اتومبیل از جاده منحرف شده و به پرتگاهی سقوط میکند. عدهای از روستائیان به کمک دکتر میشتابند، دکتر که در حالت شوک و فراموشی بسر میبرد پسرخان را نمیشناسد، از آنسوی همسر دکتر نیز برای یافتن وی تلاش میکند. دکتر که حالا در وضعیت بهتری بسر میبرد به معاینه و معالجه روستائیان میپردازد. در راه بازگشت به شهر در یک درگیری نابرابر عدهای از روستائیان همراه دکتر توسط افراد خان مضروب میشوند، اما دکتر نجات مییابد و به روستائیان قول مساعدت میدهد.