کارمند سادهی شرکتی همسرش سخت بیمار است در این حال دختر خانواده و پزشک معالج مادر متدرجاٌ به یکدیگر علاقمند میشوند.همکار پدر در شرکت به دختر توجه دارد اما پدر حاضر نیست دخترش را به او بدهد.مرد صندوق شرکت را سرقت کرده و پول زیادی به پدر میدهد تا او را راضی به ازدواج با دخترش بنماید.پدر در لحظه ای بحرانی مرد را به قتل میرساند و سپس در حیاط خانه دفنش میکند و از آن پس هر روز حالش بیشتر و بیشتر آشفته میشود تا سرانجام پس از ماجراهایی واقعیت آشکار شده و پدر گر فتار میگردد.دکتر نیز با دختر ازدواج میکند.