سه مرد فقیر با یک دختر کور مواجه می شوند، و چون دختر هیچ آشنایی با آنها ندارد، آنها را به خانه می برد و وانمود می کنند که ثروتمند هستند. جوانترین مرد عاشق دختر می شود و این نیز او کسی است که فکر می کند برای پیدا کردن یک درمان برای دختر و با کمک دو دوستش که بتواند درمانش را برای او پیدا کند. در روزی که دختر مجبور به بازگشت از بیمارستان است، آنها نگران هستند که ممکن است به دلیل وضعیت و وضعیت آنها پذیرفته نشوند. اما در برابر نگرانی های آنها، دختران آنها را همانند زمانی که کور بودند، می پذیرند.