جوانی پس از اینکه از زندان آزاد میشود، دختری را میبیند و شیفتهاش میشود. جوان چون میداند که ازدواجش با دختر میسر نیست، او را میدزدد. در قهوهخانهای بین راه رانندهی مستی قصد تجاوز به دختر را میکند، اما جوان او را به قتل میرساند. دختر به جوان علاقمند شده و او میخواهد اینبار همهی تلاشش در طریق خوشبختی دختر باشد. با اینحال برای اینکه دختر به خانهاش بازگردانده شود، پلیس را از محل خود آگاه میکند. اما در آخرین دقایق پشیمان میشود و در حین فرار به قتل میرسد.