نادر پس از پنج سال از زندان آزاد می شود و همسرش سودابه کسی است که به استقبال او می آید. یکی از دوستان قدیمی نادر به او پیشنهاد سرقت از یک جواهرفروشی را می دهد و تأکید می کند این کار باید انجام شود چون جواهرفروشی متعلق به سعید زبل است؛ همان کسی که باعث زندانی شدن نادر شده. نادر پیشنهاد را می پذیرد و برای تشکیل گروه سراغ اشکان می رود. اشکان پسری آس و پاس است که برای خرید خانه و ازدواج نیاز به پول دارد و نهایتاً راضی به این کار می شود. نفر بعدی گروه، کوروش دوست اشکان است که در زمینه کارهای الکترونیکی تخصص دارد. آنها برای طرح ریزی نقشه به بررسی محل جواهرفروشی می پردازند. جواهرفروشی زیر هتل بزرگ تهران قرار دارد. آنها با ترفندی در هتل آتش سوزی ایجاد می کنند و بعد به اتاقی می روند که به جواهرفروشی راه دارد. آنها با استفاده از اغتشاش به وجود آمده، نقشه سرقت را با موفقیت انجام می دهند. پس از گریز از محل سرقت، اشکان وانمود می کند حالش بد است تا نادر برای تهیه اسپری آسم به داروخانه برود. اشکان و کوروش، نادر را جا می گذارند و با ساک طلا و پول می گریزند. بعد اشکان با کوروش هم درگیر می شود، او را با دستبند به فرمان اتومبیل می بندد و با ساک پول به سراغ همسرش می رود. نادر و کوروش که هر دو به دنبال اشکان می گردند، همدیگر را می بینند. بعد نادر را هم پیدا می کنند و همه با هم درگیر می شوند. طی درگیری نادر در حالی که گمان می کند اشکان مرده به سراغ کوروش می رود. کوروش نیز در حال فرار با ساک پول از ساختمان پرت می شود و می میرد. نادر با همسرش در ایستگاه راه آهن قرار گذاشته، اما در لحظه آخر با شلیک گلوله توسط دست نشانده همان دوست قدیمی که پیشنهاد این سرقت را به او کرده، کشته می شود. در واقع اشکان هنوز زنده است و او نادر را لو داده، اما در لحظه آخر که اشکان لبخند پیروزی می زند توسط همان مرد کشته می شود و پول ها به رئیس باند، دوست قدیمی نادر، می رسد.