جوانی به نام "پرویز" کارش دوستی با دخترها و گرفتن عکسهای برهنه از آنها و تهدید برای گرفتن حقالسکوت است. یکبار "عاطفه" قرار است که عکس خواهر همسرش را از او بگیرد خود طعمه میشود. پس از مرگ اتفاقی پرویز، عاطفه چون نمیتواند بیگناهیاش را به همسرش "ایرج" ثابت کند از خانه رانده میشود و خانوادهشان از هم میپاشد. فرزندشان ناپدید میشود و ایرج نیز سرحورده و مایوس زندگی یکنواختی را دنبال میکند. پس از چند سال ایرج وسیلهی خواهرش از واقعیت با اطلاع شده و با پیگیری، سرانجام همسر و فرزندش را مییابد و زندگی تازهای را آغاز میکنند.