یک سرباز با یک مرد در مسیر گارنیز روبه رو است، سرنوشت او برای مدتی گره خورده است، و هر کس فکر می کند آزادی است. مرد با مشت های خود اقدام به خودکشی می کند که سرباز می رود و پای خود را می گیرد و مانع از مرگ وی می شود. مرد بعد از مدتی پشیمان می شود، اما گره طناب باز نمی شود و سربازان باید پای خود را برای ساعت ها نگه دارند.