رامین پرتوی، کارگردان و بازیگر مشهوری که بر اثر اعتیاد و سپس گذراندن محکومیت در زندان، کارش را در سازمان صدا و سیما از دست داده و هشتمین سال بیکاری خود را می گذراند، تلاش می کند بار دیگر فعالیتش را از سر بگیرد، اما به دلیل پیشینه اش به او کار نمی دهند. او که به دلیل اعتیاد، از سوی همسر و تنها دخترش غزل نیز طرد شده، تصمیم به خودسوزی می گیرد. اما به پیشنهاد یکی از مسئولان سیما قرار می شود فیلمی را کارگردانی کند. رامین به عزت الله انتظامی که برای استخدام دوباره او در سازمان تلاش بسیاری کرده می گوید که می خواهد فیلمی درباره اعتیاد که در واقع حکایت اوست، بسازد. گرچه انتظامی با این طرح مخالفت می کند، اما رامین مشغول نوشتن فیلمنامه می شود. او به خانه همسر سابقش که سه سال است از او جدا شده می رود و می گوید به خاطر غزل، زندگی مشترک دوباره ای را آغاز کنند، اما همسر سابقش مردد است. انتظامی نیز در این میان وساطت می کند. رامین که مجوز ساختن فیلم را دریافت کرده بار دیگر به دام اعتیاد کشیده می شود و این بار به صورت تزریقی مواد مخدر مصرف می کند. او با مطالعه کتابی درباره ایدز که با تصاویری از بیماران ایدزی همراه است متوجه می شود که او نیز به این بیماری مبتلا شده است. در حالی که غزل و مادرش تلاش می کنند بار دیگر جمع خانواده شان را به هم پیوند بزنند، رامین روزهای سخت بیماری را می گذراند. او زمانی که همراه با انتظامی برای فیلمبرداری از معتادان به زندان قزل حصار رفته، در محوطه زندان حالش به هم می خورد و پزشکان پس از آزمایش هایی اعلام می کنند که او دچار عفونت حاد شده است. وقتی همه بدن رامین را جوش های بزرگی که نشانی از بیماری ایدز است می پوشاند، پزشکان که از درمان بیماری اش ناتوان هستند، او را مرخص می کنند و رامین به خانه اش منتقل می شود. رامین در حالی که همسر سابقش و دخترش نگران حال او هستند، در اتاقی تنها می میرد.