موضوع داستان بدین ترتیب است که بهزاد طی ماجرایی با زنی تصادف میکند و او را به خانه میآورد. به تدریج حرکات عجیبی از این زن که فرشته نام دارد، سر میزند و از سوی دیگری در قالب مردی به نام سرابی سعی در سردرگم نمودن بهزاد دارد، نهایتاً فرشته موجب میشود که بهزاد و همسرش رعنا تا پای طلاق بروند و حتی به بهزاد پیشنهاد ازدواج میدهد، اما پس از مدتی بهزاد با توجه به رهنمودهای روحانی محل و سخنان فرزندانش متوجه میشود که فرشته، شیطان(ابلیس) است و پسرش را در حالی که فرشته قصد کشتن او را دارد، نجات میدهد و سپس به درگاه خدا توبه کرده و از گناهانش اظهار پشیمانی میکند.