هیملیچ، دیتر و آشپز، سه خوک، در یک خانه زندگی می کنند. گرگ "بزرگ بد" در کنار هم حرکت می کند و Heimlich نگران می شود زمانی که گرگ به طور تصادفی برخی از چاقو ها را از یک کیسه برداشت. Heimlich همچنان به جاسوسی از گرگ و شوکه شده است که کشف کند که گرگ تبدیل به یک زن و شوهر متوسط میانه زمانی که مهتاب نور بر او می درخشد. این شخصیت متناوب او با ابتلا به خوک ها و تبدیل آنها به غذا وسواس دارد، اما هر زمان که گرگ از نور ماه می آید، شرمنده است و از تحول او خجالت می کشد.