به مردی غریبه، در روستا، اهالی اجازه میدهند که قطعه زمینی را برای امرار معاش خویش انتخاب کند. فرصتی که او دارد از یک صبح تا غروب است. پیش از طلوع آفتاب غریبه اهالی را به فراز تپهای میخواند و بنا به قول و قرار و دست نوشتهای که گرفته، میخواهد از صبح تا غروب دور آبادی و مزارع و باغها خط بکشد و آنچه را میان دایره میماند از آن میگردد. کار آغاز میشود و مخالفت جوانترها و پندهای پیرترها اثری در او ندارد. مرد خسته و مانده آبادی را دور زده و هنگام غروب فاصله دایره را تقریبا طی میکند و از پای در میآید. فاصله دو سر دایره را نعشش پر میکند.