یک قاچاقچی که قصد دارد الماسهای معروفی را که از یک معبد ژاپنی سرقت کرده وارد ایران کند،به آدمهای ناشناسی نیاز دارد که سابقهای نداشته باشند تا او بتواند به آسانی کارش را انجام دهد.سه جوان بیکاره که قصد دارند خود را به عنوان مترجم ژاپنی معرفی کنند،بهترین طعمه هستند.در ژاپن قاچاقچی سرقت را انجام داده و الماسها را در پاشنهی کفشهای سه جوان کارسازی میکند.جوانها به این موضوع پی میبرند،عکس العملی نشان نمیدهند تا اینکه به فرودگاه مهرآباد در تهران میرسند، آنوقت قاچاقچی را تسلیم پلیس میکنند.