"سیامک" سرباز فراری دل به عشق "بهار" دختر یک استوار میبندد و به امید اینکه استوار از تعقیب او خودداری میکند با بهار ازدواج میکند. اما برای استوار که وظیفهشناسی در خون اوست اینن کار امکان ندارد بهمین جهت سیامک پس از ازدواج به خدمت مقدس سربازی بازمیگردد. مرد جوانی که بهار را دوست دارد، به دروغ عنوان میکند که سیامک در حادثهای جانش را از دست داده است و ...