شکاربانی وظیفهشناس با پسر نوجوانش جهت برپا کردن شکاربانی، وارد منطقهی پردیس کلا میشود. در پردیس کلا ملّاکی خبیث بر همهی مسئولان و منطقه نفوذ دارد ولی کسی از او دل خوشی ندارد. سرکار استوار دمدمی مزاج از حضور همسایهی جدیدش شکاربان، دل خوشی ندارد. خانم معلم تازه وارد از شکاربان که آیین انتظام و تربیت او را درک نمیکند، دل خوشی ندارد. «خاله خانم» که خانم معلم نزد او زندگی میکند، از «حسین عمو» شوهرش دل خوشی ندارد. آدمیان خوب علیه آدمهای بد وارد مبارزه میشوند. نتیجهی مبارزه برآورده شدن آرزوی کوچک و زیبای پسر شکاربان است.