پسر ارباب ده بعد از بازگشت از خارج وقتی میفهمد دختر مورد علاقه اش با رقیب او ازدواج کرده،مزرعهی رقیب را به آتش میکشد و فرزندش را نیز میرباید.پس از مدتی پسر ارباب دستگیر میشود اما با رضایت رقیب آزاد شده و زندگی آرامی را شروع میکند و در دهکده به زراعت میپردازد.