قصه جوانی افغانی به نام «گل محمد» است که برای تهیه شیر بهای دختری که سخت به او دلبسته است، به پاکستان می رود و در آنجا به کارهای مختلفی چون روزنامه فروشی، جاروکشی و... مشغول می شود. گل محمد زمانی به افغانستان بر می گردد که رژیم طالبان عوض شده و به او خبرمی دهند که در غیاب او، دختر مورد نظرش ازدواج کرده است. گل محمد غمگین و افسرده به خانه آنها می رود، اما متوجه می شود که خواهر نامزدش ازدواج کرده و دختر مورد نظر او همچنان منتظر گل محمد است.