در زمان سلطنت احمد شاه، تاجری فرنگی به بهانه رونق فرهنگ و هنر قصد دارد با پرکردن چند صفحه از چند موسیقی دان ایرانی، ردیف های اصیل ایرانی را که در حال فراموشی است، از گزند گذر زمان محفوظ نگه دارد. به همین منظور از آقاحسین دلنواز خواسته می شود که جمعی از بهترین نوازندگان را برگزیند. این قصد و برنامه سفر به فرنگ با مشکلاتی مواجه می شود. اما استاد دلنواز خود تصمیم می گیرد این برنامه را عملی کند. در فرنگ صدای دلنشین اهرخان خواننده گروه، هنگام تمرین، موجب شفای لیلا برادرزاده سفیر عثمانی می شود که در مجاورت باغ پانسیون گروه زندگی می کند. هوای سرد و موذی فرنگ طاهرخان را که جسماً آدم ضعیفی است، دچار ذات الریه می کند. آنها پس از اتمام کارهای ضبط صفحه، دچار مشکلات مالی شده مجبور می شوند برای جبران، کنسرتی برپا کنند. طاهر بیمار تمام جانش را در آوایش می نهد... در راه بازگشت، به زمان آغاز جنگ اول جهانی، کشتی مسافربری حامل آنها اشتباهاً مورد اثابت گلوله های توپ قرار می گیرد و اثاثیه مسافران به آب ریخته می شود. صندوق صفحات پر شده برامواج آب شناور می گردد.