"بابک" از خانوادهی اشرافی است و پدر و مادرش، "مینا" را از میان طبقهی خود برای او نامزد کردهاند.بابک از خصوصیات و معتقدات خانوادهاش گریزان است با این حال سعی میکند که خود را به آنها نزدیک کند.تا اینکه درمییابد که فاصلهی عمیقی بین او و خانوادهاش وجود دارد.او از تجمل میگریزد و به زندگی عادی روی میکند و به سرانجام به سوی آزادی و رهایی از تعهدات روح فرسای زندگی اشرفی گام برمیدارد و به شرایط زندگی یک چوپان نوجوان کشیده میشود.