در مورد فردی به نام «اسکات مک کال» است که یک روز بهترین دوستش «استیلز» او را تحریک می کند تا به دنبال نیمه گمشده جسدی مرموز که در جنگل افتاده است بگردند . بعد از اینکه به جنگل می رسند ، استیلز متوجه وجود پدرش و پلیس ها می شود و همان لحظه پا به فرار می گذارد ولی چون اسکات آسم دارد نمی تواند به او برسد . در این حال پدر استیلز که پلیس هم هست مچ استیلز را می گیرد و او را به خانه می برد و اسکات در جنگل تنها می ماند . بعد از اینکه مدتی از آن حادثه می گذرد یک دفعه گروهی از آهوها به اسکات حمله می کنند و اسپری هوای او را به زمین می ندازند ، اسکات هم مجبور می شود به دنبال اسپری هوایش بگردد که در همین حال یک دفعه گرگی به او حمله می کند و او را گاز می گیرد و اسکات داستان ما تبدیل به گرگینه می شود و ...