اسماعیل همسرش را از دست میدهد . علی فرزند خردسال او نگران اینست که پدرش او و خوتهر کوچکترین "سونا" را وادار به پذیرفتن نامادری میکند. این نگرانی به خاطر شواهد و شایعاتی است که او از همکلاسش "اسد" در مورد ظلمهای نامادریش شنیده و دیده است. به همین لحاظ سعی میکند فقدان مادر را به هر نحوی که شده جبران کند و حتی کارهای خانه را خود به عهده میگیرد. ولی سرانجام اهالی محله باعث ازدواج دوباره اسماعیل با زن مهربانی میشوند که کارش در پرورش کودکان مربیگری بوده است. علی به لحاظ ذهنیاتش به بدرفتاری با نامادری میپردازد ولی زن سعی میکند با تداوم مهربانیهایش تصور باطلی را که در ذهنش از نقش نامادری وجود دارد، خارج سازد و زمانی که درمییابد از عهده اداره "علی" برنخواهد آمد، قصد ترک خانواده را میکند ولی علی متدرجاٌ با راهنماییهای آموزگارش به این نتیجه میرسد که همسر دوم پدرش، میتواند جای خالی مادرش را نزد او و سونا بگیرد. پس به سوی او میرود.