چهار مجرم به اورشلیم نیویورک، یک شهر پر از افراد مؤمن و مذهبی، برای غارت بانک می آیند. پس از تیراندازی رییس بانک، تنها سه نفر از آن خارج می شوند و پس از آن به دنبال آن می گردند. در آن زمان آنها به سوراخ آب دوم کویر می رسند، آن را خشک می کنند و همچنین یک واگن با یک مادر و کودک می میرند. وقتی صبح روز بعد اسب ها مرده اند، سه نفر مجرم هیچ گزینه ای ندارند، اما سعی کنند دوباره به اورشلیم بروند و فقط دو نفر می خواهند بچه را بگیرند.