این داستان پسر بچهایست که زمان خشکسالی و بیآبی مفرط در یکی از مناطق جنوبی ایران به دنبال یافتن پدر و مادر خویش میرود. در شرایطی که همگی اهالی منطقه کوچ را بر نشست و نظاره کردن ترجیح دادهاند او با انگیزهای که دارد تلاش میکند باقی بماند تا شاید به مقصودش دست یابد امّا در انتها پس از آن که از یافتن پدر و مادرش مأیوس میشود، در فصل پایانی فیلم خود به گونهای نمادین به گروه تلفشدگان از تشنگی میپیوندد.