خانوادهای چهارنفره در حال ساختن خانهی خود هستند که دشمن به کشورمان حمله میکند. آنها، از ترس اسارت، خانهی نوساز خود را ترک میکنند و مثل سایر مردم از شهر خارج میشوند. جادهی اصلی زیر گلولهباران دشمن قرار دارد. پدر به ناچار به دشت میزند تا از بیراهه خود و خانوادهاش را به جای امنی برساند، اما وانت کهنهی آنها دچار نقص فنی میشود. پدر برای پیداکردن آب به دوردستها میرود و دیگر از او خبری نمیشود. «هیوا» پسر نوجوانش به جستجویش بر میخیزد و سرانجام پدر را زخمی مییابد. حال «هیوا» وظیفهی سرپرستی از خانواده را به عهده دارد. او ضمن راهانداختن وانت و با کشتن دو سرباز عراقی، خانواده را از گزند دشمن میرهاند...