«عمو تراب» صیاد بندر انزلی که به علت مبارزه، تحت تعقیب و گرفتار ساواک است، پس از آزادی به سراغ «سید» دوست قدیمی خود که در بندر باربری میکند، رفته و به اتفاق، پایه حرکت اجتماعی را گذارده و مردم نیز کم و بیش به آنها گرایش مییابند. ساوئاک که از رویارویی مستقیم با عمو تراب به علت هماهنگی مردم پرهیز میکند، برای او دامی میگسترد و به مردم چنین وانمود میکند که عمو تراب از همکاران ساواک است. در نتیجه خشم مردم بر سر عمو تراب فرود میآید و او را از پای در می آورد. پس از این حادثه مردم متوجه میشوند که اشتباه کردهاند و جنازه او را با تشریفات حمل میکنند. رژیم ناچار از رویارویی مستقیم میشود و در پایان سید و برخی دیگر از پای درمیآیند ولی پسر جوانی که تحت تاثیر عمو تراب است، تعهد ادامه مبارزه را به امید پیروزی در آینده بر عهده میگیرد.