داستان زندگی فردی به نام فرهاد است که برای جمع آوری موسیقی محلی زنان خراسان راهی زادگاهش میشود. وی در طول سفر متوجه میشود تنها صدایی که از زنان به گوش میرسد آوای لالایی برای کودکان و مرثیه سرایی در مرگ عزیزان است. تنها کسی که میتواند بخواند دختری به نام جیران است که مدتی است ناپدید شده و تنها پسر جیران، رسول است که از این زن خبر دارد...