دکتر افشار جم پس از سه سال تلاش بیوقفه، موفق به اختراع اکسیری مهم و ارزشمند در زمینه نانوتکنولوژی میشود. او پس از ناکامی در یافتن سرمایه لازم، تصمیم میگیرد از ایران خارج شود. اما هنگامی که یک تصادف، او را راهی بیمارستان میکند؛ تمام مدارک و اطلاعات مهم او توسط دزدی به نام غلامحسین به سرقت برده میشود. غلامحسین برای رهایی از دست پلیس، با مدارک دکتر افشار، از کشور خارج شده و با هویتی جعلی، تلاش میکند تا اختراع او را به فروش برساند.