دختری که از مرد محبوب و بیوفایش باردار است در راه بازگشت به شهرش اصفهان با مرد خوش قلبی آشنا میشود،مرد خود را به عنوان شوهر او معرفی میکند.خانواده ی دختر این مرد را مسبب فرار دختر تصور میکنند و کتکش میزنند.اما بعد وقتی فرزند دختر به دنیا میآید او را بین خود میپذیرند.مرد ساده دل سرانجام حقیقت را به پدر دختر میگوید.