«مریم» دخترک شش سالهای که خانوادهاش را در جریان جنگ از دست داده، در یک پرورشگاه زندگی میکند. «مریم» علاقهمند به زنی به نام «فرشته» است که در خانهای روبروی پرورشگاه زندگی میکند. یک خانواده (نسرین و همسرش) او را به فرزندی پذیرفته و با خود به شمال میبرند. اما «مریم» به مکاتبه با «فرشته» میپردازد و در یک فرصت، برای پیوستن به او از خانه میگریزد تا به «فرشته» بپیوندد. در این راه با موتورسواری تصادف و به بیمارستان منتقل میشود. موتورسوار که متوجه مقصود «مریم» شده، «فرشته» را بر بالین او میآورد...