در روستایی در کرمانشاه، «قلی» در درگیری با مخالفینش ظاهرا کشته میشود. «بتول» خواهر قلی که تنها مانده است راهی تهران میگردد تا نزد خالهاش زندگی کند، اما او را نمییابد، آواره شده و به زودی در دام عدهای سودجو سقوط میکند. قلی که خود را از مهلکه رهانیده در جستجوی خواهرش با یک مددکار اجتماعی همراه میشود. در پیگیری آنچه که بر خواهرش گذشته در مییابد که او در اختیار مردی به نام «یدالله» است که قمارخانه دارد. «یدالله» وجود بتول را انکار میکند اما قلی با یاری مددکار، سرانجام حقیقت را فاش کرده، یدالله را گرفتار قانون ساخته و خواهرش را نجات میدهد.