مرد جوانی وارث املاک پدرش میشود.پیشکار پدر و همسر عمویش علیه او توطئه میکنند و جوان طی حادثه ای مجروح میشود.دختری کولی او را پیدا میکند و مراقبتش را برعهده میگیرد تا جوان سلامتیش را به دست اورد.آن دو به هم علاقه مند میشوند و جوان به زودی میفهمد نیمه ی دیگر طلسمی که در اختیار دارد نزد دختر کولی است و از این طریق معلوم میشود که دختر کولی درواقع دخترعموی اوست.پیشکار و همسر عموی جوان در نقشه های خود موفق نمیشوند.جوان اختیار املاکش را دردست میگیرد و با دخترعمویش ازدواج میکند.