آناستازیا استیل که از رازهای تاریک کریستین گری جوان و جذاب ترسیده است، تصمیم به جدایی می گیرد. او در یک موسسه انتشاراتی در سیاتل مشغول به کار می شود، اما هنوز در فکر کریستین است. بنابراین زمانی که کریستین با شرایط جدیدی از او می خواهد برگردد، آنا مقاومت نمی کند. آن ها رابطه سوزان و حساس خود را از سر می گیرند. در حالی که کریستین با شیاطین گذشته اش می جنگد، متوجه می شود که در واقع عاشق آناستازیا شده است. آنا باید با خشم و حسادت زنانی مواجه شود که قبل از او با کریستین بوده اند و باید مهم ترین تصمیم زندگیش را بگیرد.