"اعظم" که به تازگی از شوهر معتادش "احمد" جدا شده در برخورد با "مرتضی" کارش به ازدواج مجدد میکشد. اما اعظم رازی دارد و مرتضی که متوجه گذشته پررنج اعظم شده برای اینکه بتواند علاقه و مهربانی او را بخود جلب کند به گذشت زمان میاندیشد. چندی بعد شوهر معتاد اعظم با او تماس میگیرد تا چارهای برای ادامه زندگی کودکشان بیابند. اعظم در بن بست انتخاب زندگی تازه و کودکش ایام سختی را میگذراند. اما مرتضی سرانجام از حقیقت امر با اطلاع میشود با تمهیداتی نه تنها احمد را معالجه و به زندگی بازمیگرداند بلکه با گذشن و بزرگواری سعی میکند که خانواده اعظم محدداٌ شکل سعادتمند اولیه خود را بازیابند.