"محمود" بازپرس دادسرای مبارزه با مواد مخدر یک افسر سابق گارد با نام "سهراب" را دستگیر میکند و پس از تحقیق از او درمییابد که وی عهده دار ماموریت دوگانه قاچاق مواد مخدر و فعالیت در براندازی رژیم است. محمود ضمن پیگیری فعالانهاش برای شناخت اعضای باند متوجه بازگشت همسر سابق خود "مریم" با اتفاق پدرش "اسکندر" میگردد. مریم سالها قبل بنا به دستور برای شناخت افراد انقلابی از طریق محمود (که مخفیانه به مبارزه مشغول بود) به یک ازدواج مصلحتی دست زده بود و حالا هم ظاهراٌ برای بدست آوردن فرزندش و در واقع پیگیری موقعیت سهراب به این سفر دست زده است. محمود بزودی متوجه حقیقت امر میگردد اما وسیله ایادی اسکندر ربوده و شکنجه میشود. در یک فرصت محمود موفق به فرار شده و سپس با یاری مامورین، مریم و هسته مرکزی گروه ضد انقلاب را گرفتار مینماید.