دختری هنوز غم فقدان مادر را در قلب و روح دارد که مصیبت تازه ای برایش فراهم میشود.نامادری حسود و بدرفتار،زندگی ساده و بی غل و غش را جهت "فرشته" غیر ممکن میسازد.فرشته چاره ای جز فرار از خانه نمیبیند.پس از مدتی آوارگی،مرد کاسب کار مهربانی که علاقه مند داشتن فرزندی است،او را با خود به خانه میبرد.فرشته در این خانه نیز بیگانه است.او حالا اندک محبت پدر را نیز در کنار خود ندارد.چندی بعد نامادری در مییابد که هیچ گاه نمی تواند صاحب فرزندی شود.او نادم از رفتار گذشته،مایلست به هر نحوی که هست فرزند فراری همسرش را بازیابد...در جستجویی پرماجرا،سرانجام فرشته به خانه بازمیگردد