حاجی آن چنان صرفه جو و خسیس است که خانواده اش از دست او در عذاب هستند.پسر حاجی که عاشق دختری شده برای این که بتواند با دختر مورد علاقه اش ازدواج کند، پول و جواهرات پدرش را میدزدد.حاجی از شدت ناراحتی بیمار میشود و پس از حوادث متعدد،حاجی رویهی خود را تغییر میدهد.