سرپرست خانواده، مردی تاجر و پول دوست است. او قصد دارد دخترش را به عقد مردی بازاری و پولدار درآورد.اما همسرش که ادعای تجدد و امروزی بودن را دارد معتقد است که دخترش را به دکتر جوانی که از فرنگ بازگشته شوهر دهد. پس از ماجراهایی پدر و مادر درمی یابند که در اعتقاداتشان دچار اشتباه هستند و به دخترشان ازدواج میدهند که با مرد مورد علاقه اش ازدواج کند.