«ناصر» جوانی است که قصد دارد با دختر مورد علاقهاش «رعنا» ازدواج کند؛ ولی پدر «رعنا» به خاطر بیماری «ناصر» با این ازدواج مخالف است. «ناصر» که راهی برای تهیهی پول به قصد معالجهاش نمییابد، درصدد برمیآید در یک بمبگذاری شرکت کند. ولی در آخرین لحظات که از این کار انصراف حاصل کرده است، مورد تعقیب قرار میگیرد. «ناصر» راهی جز فرار ندارد...