اوائل جنگ است. دو خانواده جنوب شهری (آقا کمال، آقا رحمت) در رویاروئی جنگ قرار میگیرند. جواد پسر "آقا کمال" به جبهه رفته و به شهادت میرسد. "علی" پسر "آقا رحمت" از ایران میگریزد و به آلمان غربی میرود. آقا رحمت خود به جای علی به جبهه میرود و علی در آلمان با تحمل سختیها و رنجهای فراوان و دست یابی به واقعیت، سرانجام به ایران بازمیگردد و در جستجوی پدر راهی جبهههای جنگ میشود. علی زمانی پدرش را مییابد که در اثر ترکش خمپاره مجروح شده است. اگرچه آقا رحمت به ناچار باید جبهه را ترک کند ولی خوشحال است که علی جای او را گرفته است.