يک افسر مجروح و سرخورده ي ارتش شمالي ها به نام «ستوان جان و. دانبار» (کاستنر)، دست به خودکشي ميزند. اقدام «دانبار» به خود کشي را اشتباها عملي قهرمانانه تلقي مي کنند و او را به پست مورد علاقه اش مي فرستند - يک پست ديده باني مرزي، دور از «تمدن» سفيدپوستان. «دانبار» پس از چند تجربه ي عجيب و غريب در آن جا، با يک گرگ دوست مي شود...