رحمان مردی فرصت طلب سعی میکند با ایجاد نفاق و دشمنی بین دو دوست و رقیب عشقی که دو قطب فعال کار شهر کوچک شمالی هستند،به نفع خود بهره برداری میکند.او با دسیسه و نیرنگ،شرایط را که بسیار حساس است آشفته و ناامن میسازد.بدواٌ به نظر میرسد که رحمان در انجام یک اتفاق، حقیقت را به دو عاشق آشکار ساخته و از آن پس باردیگر آرامش و دوستی و عشق بر شهر کوچک حاکم میشود.