جشن تولد 22سالگی پرستو در کوه و در کنار دوستانش برگزار میشود، و پیمان رو به همه اعلام میکند که او و پرستو قصد دارند با هم ازدواج کنند. کمیتة انضباطی دانشگاه هردو را بهدلیل حضور در کوه و بهجرم رفتار مغایر با شئونات اسلامی اخراج میکند. پیمان پسر یک نوکیسة بازاری است، که میخواهد او را به کانادا بفرستد و به ازدواجش با پرستو رضایت نمیدهد. پرستو دختر یک پزشک است که با خانوادة پیمان مخالفت میکند و آنها را آدمهای موجهی نمیداند. پیمان و پرستو عاشق یکدیگرند و میخواهند هرطور شده راهحلی برای مشکل ازدواجشان پیدا کنند.