دو دهه پیش، «اما» به دنبال مردی بنام «تانکردی ریچی»، که از او خواستگاری کرده بود، روسیه را ترک کرد. اکنون او عضو خانواده قدرتمند صنعتی در میلان، و همینطور مادر سه فرزند است. اما او چندان از زندگی اش راضی نیست، تا اینکه روزی «آنتونیو»، سرآشپزی جوان، که همکار پسرش هم هست، توجه او را به خودش جلب می کند. طولی نمی کشد که رابطه ای را با این مرد جوان آغاز می کند...