"حاجی جبار" مرد پولداری است که به دلیل خست فراوان مورد سرزنش خانواده است.حاجی برای به دست آوردن پول بیشتر قصد دارد دخترش "پروین" را به پیرمردی پولدار شوهر دهد و هیچ توجهی به علاقه ی بین پروین و پسرعمویش ندارد.چنان که اهمیتی برای پسرش"حمید" که براثر بی نوجهی در سراشیبی سقوط قرار گرفته قایل نیست.در همین احوال حاجی سلامتیش را از دست میدهد و یک شب در خواب خود را در جهنم می بیند و وقتی بیدار میشود.به خود آمده ثروتش را بین فامیل تقسیم کرده و قسمتی از آن را برای احداث بیمارستان و مدرسه اختصاص میدهد و سپس می میرد.