چندین میلیونر Bishan Kumar و یتیم Kishan دوستان جدایی ناپذیر هستند و در همان خانه با مادر بیوهان Bishan و خدمتکار خدمت می کنند. پدر Bishan مسئول حکم عمویش بود که دارای پیشینه قانونی است؛ پس از اتمام حکم عموی وی با مادر خود که با او و فرزندش، جگدیش را ببخشد و با او همراهی کند، در خانه زندگی می کند. در حالی که کیشان یک کشاورز سختگیر است که زمین را به زمین می کشد، بیشان برای ادامه تحصیل خود به خارج می رود. چند سال بعد، بیشان به عنوان یک بالغ تنها به تجدید دوستی خود با کیان که یک بزرگسال است؛ Bishan سپس متوجه می شود که کیشان دارای صدای طلایی است که نمی تواند در روستا شناخته شود اما می تواند قلب رندر در جهان موسیقی در شهر باشد. در همین حال، کیشان به همسر وی، شیلا و پسر Munna معرفی شده است. بیشان تصمیم میگیرد تا کلیسا را به شهر برساند. او ابتدا او را رد می کند اما بعدا موافقت می کند که وی وی را متقاعد می کند. در شهر کیشان می شود در اولین کنسرت آواز خود اجرا کند که به نظر می رسد موفقیت کیشان را به عنوان یک ستاره بیش از شب در نظر بگیرد؛ زندگی او تغییر می کند وقتی که او می تواند یاد بگیرد که عمو بیشان و پسرش جغدیش تمام دارایی و پول خانواده را خراب کرده است، همسرش و پسر دیگر با او پول ندارند و مبلغ هنگفتی برای قرض گرفتن او به عنوان یک ستاره قرض گرفته اند. کیشان سپس تصمیم می گیرد که از استعدادهای موسیقیش استفاده کند تا بتواند دوست خود را پس بگیرد و به این ترتیب او را دوباره به میدان برساند، اما متأسفانه بیشان به عنوان یک گروگان توسط عموی و جگدیش در یک قایق که بعدها مالک آن است و مجبور است اعتراف کند که دست دارد در ربودن کودکان مدرسه ای فراوان. وقتی کیشان در مورد این موضوع حرف می زند، او را به داشتن یک بیمار ذهنی نامناسب متهم می کند که به یک پناهندگی ذهنی بستگی دارد.