جسیکا مارتین که بهمراه شوهر و پسرش در کالیفرنیا زندگی می کند یکروز که پسر خود را به مدرسه می رساند در بازگشت به خانه توسط گروهی از اراذل به رهبری مردی خبیث به اسم گریر مورد هجوم قرار گرفته و به محل ناشناخته ای انتقال داده شده و در یک اتاق زندانی می شود . جسیکا با استفاده از یک تلفن معیوب شماره هایی را بصورت اتفاقی می گیرد و موفق می شود با مرد جوانی به اسم ریان تماس بگیرد . ریان با شنیدن صدای نالان و مضطرب این زن که در خواست کمک می کند قانع می شود تا به او کمک کند . جسیکا به ریان می گوید که آدم راباین قصد دارند فرزندش را نیز بدزدند . ریان ابتدا به سراغ پلیس می رود اما وقتی اقدام موثری از طرف آنها نمی بیند تصمیم می گیرد خودش دست بکار شده و جسیکا و فرزندش را نجات دهد و ...