سه دوست "فرهاد"، "رضا"، "احمد" در کودکی پیمان میبندند که بیست سال بعد_ بهار سال 52_یکدیگر را ملاقات کنند. در سال 53 رضا جیببر_ فرهاد میلیونر_ و احمد پلیس شدهاند. فرهاد در صورتی وارث ثروت فراوان پدرش میشود که با همسرش "کریستین" آشتی کند و او مایل به این امر نیست. لذا سعی در سرقت وصیتنامه میکند و طی درگیری وکیل را به قتل میرساند. شواهد حکم میکنند که رضا قاتل است. احمد مامور رسیدگی به پرونده میشود. سه دوست پس از بیست سال یکدیگر را ملاقات میکنند ولی نمیتوانند چون گذشته باهم باشند.