دختری به نام آیدا متوجه میشود پدرش با زن غریبهای رابطه دارد. یه اسم، یه قیافه، یه کلمه، یه زن که یه دفعه به شدت پرتاب می شه به درون ذهن آیدا که هفده سال دارد، بارها و بارها آیدا آن را از فکرش خارج میکند؛ اما دوباره زشتتر و بدتر برمیگردد سر جایش و مثل خوره به جان آیدا میافتد، زن غریبهای که به ناخن هایش لاک قرمز میزند و موهایش را طلایی میکند و آیدا را راحت نمیگذارد و...