«یدالله» - جوان زارع – وقتی میبیند که ارباب زمینهای دیگران را شخم زده و به املاک خود منضم کرده، میشورد ولی کارش به زندان کشیده می شود. یدالله پس از آزادی از زندان بار دیگر عملیات خود را علیه ارباب اغاز کرده و زارعین را دعوت به قیام می کند. در نتیجه درگیریها و دخالت ژاندارم ها، یدالله کشته میشود و در این لحظه کودکی تفنگ او راب رداشته و دور میشود.