مرگ!بیماری!ترس!درد!انفجار!آتیش! اینا کلماتی هستند که تا تجربه شون نکنی درست نمیتونی درکشون کنی هرموقع حرف آتیش سوزی میشد سریع شروع میکردم خاطره ای رو که داشتم و برای همه تعریف میکردم چند روز مونده به چهارشنبه سوری ۷، ۸ سال پیش پایین میدون هفت تیر با ماشین میرفتم با دوتا از دوستام یهو جلومون صدای انفجار اومد ،ناخوداگاه راننده زد رو ترمز صدامون درنمی اومد سمت چپمون روشن شد. سوپر مارکت آتیش گرفته بود،کارتن ها و خوراکی هایی که بیرون مغازه بود پرت میشد دونه دونه وسط خیابون. جلوی ماشین انقدر خرده شیشه ریخته بود که نمیتونستیم حرکت کنیم.یه دفعه یه آدم از توی مغازه که داشت تو آتیش میسوخت پرید بیرون و وسط خیابون بالا و پایین میپرید و ما هیچ کاری ازمون برنمیومد.دید هیچ کاری نمیتونه بکنه جز یه کار.پرید تو جوب.ما تو سکوت پیاده شدیم شیشه هارو با پامون زدیم کنار راهمونو کشیدیم و رفتیم.همیشه ادعام میشد من چون اون صحنه رو از نزدیک دیدم از همه اون آدمایی که ندیدن بیشتر درکش میکنم. تا الان... تا الان که هر شب که میخوام بخوابم فکر میکنم نکنه صبح پاشم خودم یا اونایی که دوسشون دارم تب کرده باشن،نکنه الان توی بدن من هست و به اطرافیانم انتقال بدم!پامیشم شوفاژ اتاقمو روشن میکنم تا نکنه سرما بخورم و فکر کنم کرونا گرفتم! الان میفهمم من هرگزنمیتونم اون کسی که آتیش گرفته بودو درک کنم تا وقتی آتیش نگرفتم!هرگز نمیتونم کسی که مریض هست رو درک‌کنم تا وقتی سالمم! دیگه هیچ وقت وقتی کسی برام از درداش بگه نمیگم میفهمم نمیگم درکت میکنم نمیگم میدونم!
مهتاب اکبری | مرگ!بیماری!ترس!درد!انفجار!آتیش!
اینا کلماتی هستند که تا تجربه شون نکنی درست نمیتونی درکشون کنی
هرمو...
60
1398/12/13